استاد محمد رضا شجریان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مقدس مشهد در خاندانی که هنر از هر دو سو موروثی بود،(خاندان پدر صوت دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود.
هنگامی که محمد رضا شجریان به دنیا آمد والدین او هرگز تصور نمی کردند که چه هدیه بزرگی به دنیای هنر و موسیقی تقدیم می کنند.
محمد رضا اولین فرزند خانواده شان بود.
مهدی شجریان پدر محمد رضا ، دارای صدای خوشی بود و مایل بود که محمد رضا را تحت تعلیم خود درآورد.
شجریان در کاستی به نام خاطرات پدر به عشق عمیقی که نسبت به پدرش داشته و در مورد صدای پدر وکودکی اش چنین می گوید:
پدرم متولد مشهد است. پدربزرگم حاج آقا سید علی اکبر طبسی یکی از مالکان مشهور طبس بود او صدای فوق العاده خوبی داشت ولی جز در محافل خصوصی و در نزد دوستان صمیمی جای دیگری نمی خواند. وقتی پدرم فقط 12 سال داشت پدر بزرگم فوت کرد و پدرم بهترین معلم آواز خود را از دست داد.
دوستان پدرم را به حاج آقا سید محمد عرب برای تلاوت قرآن معرفی کردند و
پس از سالها تمرین و ممارست وی بهترین معلم قرآن مشهد شد.
من به خوبی به خاطر دارم که وقتی 3 یا 4 ساله بودم صبح های جمعه جلسات تلاوت قرآن در منزل ما برگذار می شد.
مادرم به محمد شاطر خدمتگزارمان می سپرد که مرا نزد پدرم ببرد من از آنها خیلی خجالت میکشیدم و مرتبا پشت پدرم قایم می شدم در یکی از آن روزها من برای اولین بار آقا سید محمد عرب را دیدم او مرد پیری بود که یک عمامه سبز پوشیده بود. پس از آن جلسه پدرم مرتبا مرا با خود به جلسات قران می برد.
از وقتی 6 ساله بودم تا هنگامی که 19 سالم شد پدرم مرتبا مرا به جلسات تلاوت قرآن می برد وقتی به سن تکلیف رسیدم پدرم مرا صبح بیدار میکرد و میگفت با صدای بلند قرآن بخوانم در این تلاشها پدرم علت اصلی موفقیت من بود.
پدرم عاشق مذهب بود او به شاگردانش به خوبی قران درس می داد و معلم ماهری بود و تا سن 82 سالگی به تدریس ادامه داد.
در سال 1326 استاد شجریان وارد مدرسه 15 بهمن شد و در همان زمان شروع به تلاوت قران نزد پدر کرد به طوری که از 10 سالگی در مراسم و اجتماعات سیاسی آن زمان قران تلاوت می کرد.
اولین زمزمه های آوازی ایشان در دوره دبیرستان به کمک دائی شان و آقای جوان(معلم دانشسرا)آغاز شد.
ایشان در این باره می گویند:
اولین زمزمه ها و آواز من با همراهی دایی ام که فقط دو سال از من بزرگتر بود و تار میزد آغاز شد.
بعد در مشهد به پیرمردی برخوردم به نام آقای جوان که در واقع معلم موسیقی دانشسرا بود.
من در دانشسرای مشهد درس می خواندم و ایشان خیلی به من علاقه داشت تار خیلی خوب می زد و شاگرد علی اکبر خوان شهنازی بود ویولن هم می زد.
با ایشان هم کار می کردم و آواز می خواندم.
استاد در سال 1349 با خانم فرخنده گل افشان که ایشان نیز معلم دبستان بودند آشنا شدند و در شهر قوچان پای سفره عقد نشستند.
یک سال بعد در 29 مرداد 1341 در مشهد چشن عروسی بر پا شد و استاد زندگی مشترک خود را با خانم گل افشان آغاز کردند و 2 سال بعد به عنوان معلم مدرسه به شاه آباد منتقل شدند اما هم چنان موسیقی و آواز را رها نکرده و آموزش سنتور را برای اولین بار در مشهد نزد جلال اخباری آغاز کرد و ادامه داد تا نزد فرامرز پایور در تهران رفت.
استاد در سال 1345 به تهران مهاجرت کرد و پس از ورود ایشان به تهران براساس دعوت قبلی به نزد داوود پیرنیا مدیر برنامه گلها به اداره رادیو مهاجرت کرد و مرحوم پیرنیا پس از تست ایشان شیفته صدای وی شد به این ترتیب اولین برنامه استاد شب جمعه 15 آذر ماه با عنوان برگ سبز شماره 216 با همراهی استاد ورزنده از رادیو پخش شد و این همکاری تا استعفای استاد در سال 1355 ادامه داشت و 300 برنامه ضبط شد.
در تمام مدت همکاری استاد با رادیو و تلویزیون وی با نام مستعار سیاوش بیدکانی شناخته شده بود و این به علت مخالفت پدرش با موسیقی و آواز خواندن استاد بود به گفته خود استاد پدرش به شدت مذهبی بود و اصلا دوست نداشت که پسرش آواز کاز کند.
استاد در مورد آن دوران می گویند:
(وقتی به تهران آمدم و همزمان با کار در برنامه گلهای رادیو به کلاس درس اسماعیل مهرتاش در جامعه باربد رفتم و با ایشان ردیف های طاهرزاده را کار می کردیم پنج ماه از سال کلاسها در فضایآزاد برپا می شد بقیه ماه در یک کلاس کوچک و خفه جمع می شدیم.
در آن زمان همه مرا به عنوان خواننده گلها می شناختند و وقتی میخواستم از قسمت تئاتر به کلاس بروم همه مرا نگاه می کردند.
کلاسهای مهرتاش همیشه پر از شاگرد بود.
روزی به ایشان گفتم: چرا شما چند تا از بهترین شاگردانتان را انتخاب نمی کنید که فقط روی آنها کار کنید و هر شاگردی می آید شما به او اجازه میدهید که از کلاس استفاده کند او گفت اگر آنها خواننده خوبی نشوند شنونده خوبی خواهند شد.
همه ما استاد را دوست داشتیم ولی به سختی در این فضای شلوغ چیزی یاد می گرفتیم.
علاوه بر کلاس مهرتاش من در برنامه گلها با عبادی نیز کار می کردم.
با پا در میانی آقای نقیب که در آن زمان مسئول رادیو بود استاد عبادی به من درس دادند.
ایشان به من می گفت: که هنرمندنما ها فضای رادیو را خراب کرده اند و به من یاد داد چطور بخوانم و هر وقت خارج می خواندم و یا به خودی خود به اوج می رفتم به من تذکر می داد ما شب و روز کار می کردیم.
تاثیر گذارترین فرد در زندگی من استاد دادبه بود او مرا دگرگون کرد و حتی در شخصیت هنری من اثر شگرفی داشت.
من هشت سال با ایشان در شیوه دشتستانی کار کردم.
ولی آنچه که برای من ارزش دارد فکر و اندیشه این مرد بزرگ بود و شاید مهمترین بخش زندگی هنری من آشنایی با ایشان است و ایشان خیلی بیشتر از پدرم در من اثر گذاشت.
در سال 1356 در اعتراض به موسیقی رادیو را ترک کردم و گفتم نمی خواهم صدایم از رادیو پخش شود.
از آن سال به بعد موسیقی و صدای من مردمی تر شد چون در آن زمان مردم از رژیم دل خوشی نداشتند در نتیجه از رادیو و تلویزیون هم ناراضی بودند.
هنر دیگر شجریان در زمینه خطاطی است در این باره می گوید:
من خطاطی را از برادران میرخانی فرا گرفتم اما در امتحان شرکت نکردم زیرا نمی خواستم خطاطی را تا دوره عالی ادامه دهم هدف من این بود که خطم زیبا شود.
خطاطی هم مانند موسیقی زمان زیادی برای یادگیری احتیاج دارد و سخت ترین قسمت خطاطی خط نستعلیق است.
میرخانی نوازنده چیره دست کمانچه نیز بود اما او وارد حیطه موسیقی نشد.
در طی 40 سال فعالییت هنری استاد ایشان در بسیاری از کشورهای آسیایی و اروپایی و آمریکایی کنسرت داده اند.
ایشان در دانشگاههای بروکلی، کلمبیا ،هاروارد ، فیلیپین، شیکاگو شش کنفرانس در مورد موسیقی ایرانی برگذار کرده اند.
در 20 سپتامبر 1995 در یونسکو توسط فدریکو مایور دبیر کل یونسکو مدال پیکاسو که به شکل چشم پیکاسو بود(چون دنیا را به شکل متفاوتی می نگریست) به ایشان اهدا شد.
همچنین در روز 8 فوریه 2001 در ورزشگاه استیل لوس آنجلس جایزه گرمی برای کاست (بی تو به سر نمی شود) به استاد تعلق گرفت.
محمد رضا شجریان پنج فرزند دارد با نام های فرزانه، افسانه، مژگان و همایون از همسر اول و رایان از کتایون خوانساری همسر دوم ایشان .
مژگان شجریان نامی است که در اکثر کاستهای استاد به چشم میخورد ایشان دارای مدرک MS گرافیک هستند و به همراه همسرشان محمد علی رفیعی که مهندس است به کارهای طراحی کامپیوتری کاستهای استاد می پردازند.
همایون شجریان هم از سن 15 سالگی همراه پدر به کار خوانندگی مشغول است.
شجریان عاشق گل و طبیعت است و همه گلها را به خوبی میشناسد و با کشاورزی کاملا آشنایی دارد.
ایشان باغی در هشتگرد حوالی کرج دارد که آخر هفته ها در آنچه به گلکاری می پردازند.
استاد شجریان به روایت زنده یاد فریدون مشیری:
یکی از سالهای دهه چهل، روزی در اداره رادیو، دوست شاعرم هوشنگ ابتهاج که سرپرست واحد تولید موسیقی بود گفت : «امروز بدیع زاده (خواننده ی معروف قدیمی) سرزده وارد اتاق شد و با شگفتی و حیرت گفت : در اتاق شورای موسیقی جوانی آمده آواز می خواند. صدایش از اینجا تا اینجای پیانو است و با دستش فاصله ای در حدود سه چهار اکتاو را نشان داد!ما همه تعجب کردیم و منتظر ماندیم. چندی بعد جسته و گریخته خبرهایی درباره ی پخش آواز این خواننده ی جوان می شنیدیم و مشتاق دیدارش بودیم. می گفتند نامش سیاوش بیدکانی است. بالاخره روزی توفیق دیدارش در واحد موسیقی دست داد و دیدیم هنرمندی است که از خراسان برخاسته تا آفاق آواز این سرزمین را چون خورشید خاوری گرم و روشن کند. بسیار محجوب و متواضع، نازنین و صمیمی، با چهره ای که همواره از نخستین تحسین ها سرخ می شد و سرخ می ماند و با انگشتان هیجان زده ای دائما قطره های عرق شوق و شرم را از گونه و چانه اش پاک می کرد. نسبت به استادان و پیش کسوتان بی نهایت فروتن بود و در عین حال آن غرور خاص خراسانی ها هم در برق چشمانش می درخشید. محمدرضا شجریان – که ابتدا در واحد موسیقی با نام "سیاوش" آغاز به کار کرد- می توان گفت محیط آنجا و قدردانی و محبت استادان را بهترین جا برای نشو و نما و پیشرفت خویش یافت و چنین هم بود. هر روز شجریان را در واحد تولید موسیقی در اتاقی می دیدم که تنها پای دستگاهی می نشست و به صفحات آواز خوانندگان قدیمی مثل قمر، ظلی، تاج، طاهرزاده و ادیب گوش می داد. بعضی از آن صفحات صدای پاک و روشنی نداشتند و با خش خش بسیار همراه بودند، اما شجریان برای اینکه جزئیات حالات همان صدای ضعیف و دور را خوب تر بشنود و درک کند گوشش را تا نزدیک صفحه پایین می آورد و من شاهد بودم که تا چند ساعت به همان حالت صفحه را دوباره و دوباره گوش می داد و این کار را چندماه ادامه داد و من از شوق یادگیری و همت و پشتکار او حیرت می کردم. مثل اینکه او هرگز از آموختن و تحقیق و پژوهش خسته نمی شد. بتدریج که برنامه ی گلهای تازه ضبط و پخش می شد این توفیق را داشتم که هنگام ضبط آن برنامه ها در اتاق فرمان باشم و برکار درست خوانده شدن شعر نظارت کنم. این ارتباط دائمی باعث شد که بین من و شجریان انس و الفتی عمیق بوجود آمد. شجریان به سرعت می شکفت. می درخشید و جان های تشنه موسیقی خوب و آواز دلنشین را گرم و روشن می کرد و چنگ در تار و پود دلها می افکند. یکی از نخستین برنامه های بسیار موفق شجریان اجرای راست پنجگاه بود و چندی بعد اجرای دستگاه نوا. این دو دستگاه بخاطر پیچیدگی ها و دشواری هایی که دارند کمتر مورد توجه و بهره گیری بوده اند. یعنی آنقدر که خوانندگان و نوازندگان ، دستگاه های همایون و سه گاه و ماهور و شور و آوازهای دشتی و بیات ترک و افشاری می خواندند و می نواختند، به این دو دستگاه دشوار نمی پرداختند. راست پنجگاهی که محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگ فر اجرا کردند حدود 45 دقیقه است و برای آنها که علاقه به موسیقی و ظرافت های خاص آن دارند بسیار دلپذیر و شنیدنی است؛ تا انجا که یکی از دوستداران موسیقی کلاسیک و مخالفان سرسخت موسیقی ایرانی روزی گفت :«این راست پنجگاه را در سکوت دلخواه و خلوص محض چنان که تو خواسته بودی شنیدم. مثل یک سرگذشت بود، مثل یک زندگی رنگارنگ بود …»
... در سفری به خراسان چنین پیش آمد که شجریان و من از راه هراز عازم مشهد شدیم و قرار بود در گرگان به محمدرضا لطفی، استاد تار و گروهش که می خواستند برنامه ای در مشهد اجرا کنند بپیوندیم .از تهران که راه افتادیم شجریان رانندگی می کرد و من درکنارش موسیقی می شنیدم. پس از پیمودن مقداری از راه و سخن گفتن از هر دری، شجریان نوار تازه ای را که از مصر برایش فرستاده بودند در دستگاه پخش اتومبیل گذاشت تا به اتفاق بشنویم. خوش آوازی به بانگ بلند قرآن می خواند و پس از قرائت هر آیه فریاد از مرد و زن برمی خواست، زیرا که معنای سخن را می فهمیدند. شیوه ی قرائت او ظاهرا به شیوه ی الازهر معروف است . نوار را در سکوت کامل شنیدیم و وقتی تمام شد و دقایقی چند گذشت شجریان با همان شیوه، اما شیرین تر و دلنشین تر، آیاتی را به حفظ از قرآن مجید خواند، در حالی که حرکت ها، سکون ها، تجوید و تحریرهایش به اندازه ای زیبا و حیرت آور بود که تنها می توانم بگویم : بی نظیر!
کنسرت شجریان و گروه لطفی باشکوه بسیار و استقبال فراوان برگزار شد که شرح آن فرصتی دیگر می طلبد. اما شبی دیگر که شجریان همراه گروه پایور کنسرت "شب نیشابور" را بر مزار خیام در هوای آزاد اجرا کردند جمعیتی مشتاق و هنردوست بر روی زمین، سکوها، پله ها و نیمکت ها نشسته بودند. استاد فرامرز پایور بر روی دوازده رباعی خیام، در گوشه های مختلف ابوعطا که هریک با درآمدی زیبا آغاز می شد آهنگی تنظیم کرده بود. معمولا نوارهایی که به بازار یا ترانه هایی که از رادیو پخش می شوند ساعت ها در استودیو های ضبط برای تهیه آن زحمت می کشند و بعضی قسمت های آن چند بار تکرار میشوند تا بهترین حالت ممکن بدست آید. گاه در میان ضبط لحظه ای پیش می آید که خواننده ناگزیر است صدای خود را صاف کند یا به علت سرفه قسمتی از آنچه ضبط شده ناچار باید تجدید شود. شجریان در "شب نیشابور" رباعیات خیام را از حفظ، هر کدام درجای خود و در گوشه ی خود با بهترین حالت و خوش ترین صدا، بدون کمترین وقفه، بدون کمترین سرفه یا صاف کردن صدا همه چیز را درست و کاملا در جای خود خواند. ما همه نفس هایمان را در سینه حبس کرده بودیم و دل هایمان می تپید که مبادا کمترین لغزشی یا اشکالی مثلا در فراموش کردن یک مصرع، حتی یک کلمه، مشکلی در برنامه پیش بیاورد. ولی او با قدرتی فوق العاده و تسلطی بی مانند از عهده برآمد. می پنداشتی آنچه می خواند در نهانخانه ی سینه و گلویش صاف و صیقلی، شسته و رفته، گرم و شیرین، پیشاپیش ضبط و ادیت شده و پخش می شود. این همه صرفا به دلیل علاقه و عشق بی اندازه ی او به اصالت کارش بود و همچنین مدیون اخلاق و رفتارش که هرگز لب به سیگار نزده و هیچ یک از آلودگی هایی که متاسفانه بعضی اهل هنر دارند ندارد. شجریان برای حفظ صدا و تندرستی اش غالبا به کوه می رود و در هوای پاک کوهستان صدای بلندش را از ژرفای دره به بالای ابرها می فرستد. او بدون تردید یکی از تندرست ترین و پاک ترین هنرمندان این سرزمین است. هنگامی که استاد نورعلی خان برومند درگذشت، شجریان در مراسم خاکسپاری اش با اشک و بغض کامل چند بیت از غزل سعدی -«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»- را خواند که نوارش موجود است. صدای او در این سوگواری به اندازه ای حزن انگیز است و از صمیم قلب برخاسته که بی اختیار شنونده را به گریه وا می دارد. بعد از آن برای شادروانان بنان و قوامی و دیگران نیز با ارادت و احترام کامل ابراز احساس و ادای احترام کرد. صاحب نظر و آواز شناس گرامی دکتر حسین عمومی – قاضی دادگستری- که احاطه کاملی به جزئیات زیر وبم ها و تحریرها در همه ی گوشه ها و مایه ها و دستگاه ها دارند و سبک همه ی خوانندگان و مکتب آنان را می دانند و شجریان نیز یکی از معتقدان ایشان است و از محضرشان فیض می برد و به راهنمایی هایشان دل می سپارد عقیده دارند که : «شجریان به خاطر وسعت اطلاعات و معلومات آوازی و شناخت کامل موسیقی و صدای بسیار خوب و حنجره ی بسیار مناسب، بدون هیچ تردید، بزرگ ترین خواننده ای است که ایران تا کنون به خود دیده است. »شجریان اینک در اوج محبوبیت است و سالن های سه هزار نفری برای او بسیار کوچک اند. او باید در استادیوم های پنجاه و صد هزار نفری بخواند تا بتواند پاسخی به این همه ندای محبت که از سوی هواخواهانش نثارش می شود بدهد. او علاوه بر کار موسیقی و آواز به چندین هنر دیگر آراسته است. در اتاقی بزرگ چندین قناری و مرغ عشق دارد و به اصطلاح پرنده پروری می کند و آوازش را با آواز قناری ها می آمیزد که داد و ستدی بسیار دلنشین است. شجریان سنتور نیز می سازد و برای تهیه ی چوب مخصوص سنتور که باید با شرایط خاص به عمل آید تا اعماق روستاهای اصفهان می رود. حوصله و علاقه اش واقعا استثنایی ست. سالهاست به گلبازی مشغول است و انواع گلهایی که پرورش می دهد نمونه اند در صدها نوع و رنگ. او برای تربیت گل و کسب اطلاع دائمی از این هنر با بسیاری از گل پروران و باغبانان آشنا شده و ارتباط برقرار کرده است. بیشترین رهاورد او از خارج، نشاء و تخم گل است. شجریان استاد خوشنویسی نیز هست و خطش هم چون آوازش شیرین و خوش است. او می تواند عینا مانند بیشتر خوانندگان بخواند. یکبار آواز دیلمان را – که بنان خوانده است- درست با آهنگ و صدای حالت بنان خواند، طوری که اگر نگاهش نمی کردی می پنداشتی بنان است که می خواند!
هنرمند بعد |